روضه ورود اهل بیت بکوفه

ساخت وبلاگ
صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین
زآن سبب سر را زدم بر چوبه محمل،حسین
من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را
از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل ، حسین
این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمه
یا شده خورشید گردون بر زمین نازل،حسین
می خورد بر هم لبت گویی تکلم می کنی
گاه با من، گه به طفلان ،‌ گاه با قاتل،حسین
ای هلال من ! زبس در خاک و خون پوشیده ای
دیدنت آسان ،‌شناسایی بود مشکل،حسین
اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست
ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل،حسین
با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا
با سرت بر نوک نی ،‌اُلفت گرفته دل،حسین
با تمام دردها و غصه ها و رنج ها
نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل،حسین
هر چه پیش آید ، خوش آید ، سینه را کردم سپر
با اسارت نهضتت را می کنم کامل،حسین
سوز و شور میثم بی دست و پا را کن قبول
گر چه شعرش هست در نزد تو نا قابل،حسین
عمر سعد ملعون سرها را دستور داد به نیزه بزنند وجلوتر از اسرا
برای امیر عبیدلله بفرستد
هر قبیله ای برای افتخار یک سری را قبول کردند سر نازنین حسین را قبیلهٔ خولی لعنة الله قبول کرد
رسید به دروازه کوفه پاسی از شب گذشته بود درب دارالاماره بسته بودشروع کرد به کوبیدن درب غلام عبید الله بیدار شد
کیه کیه اینجور درب میزنه امیر خوابه اگر بیدار بشه سرت را میبرّه
گفت لب ببیند من خولی ام برو امیر را بیدار کن بگو برایش هدیه آوردم
مگر چه هدیه ای آوردی که نمیشه فردا بشه
گفت
سری ببریده آوردم بکوفه
بخون غلطیده آوردم بکوفه
سری که بارها ختم رسولان
لبش بوسیده آوردم بکوفه
سری که داغ هیجده ساله دیده
دلش افسرده آوردم بکوفه
سری کع پیکرش از سم اسبا ن
شده کوبیده آوردم بکوفه
➖➖➖➖➖➖دشتی

سراسیمه رفت بالای سر امیر گفت ای امیر بیدار شو
چه خبره منو از خوابم بیدار کردی
گفت امیر خولی چشم روشنی میخواد برای آوردن سر بریده حسین
گفت سلام مرا به خولی برسان بگو سر را امشب نگه داره فردا صبح بیاد خودم جایزه بدم
خبر را به خولی رساند
خولی به طرف منزل رفت
زنی داره بنام نوّار که از مریدان حسین ع هست// با خودش گفت
سر را کجا مخفی کنم زنم نبینه دید تنور سرده وجای خوبی برای پنهان کردن سر
سر نازنین حسین را روی تنور گذاشت
اف برتو ای دنیا سری که جایگاهش دوش پیمبر وسینه او وزهرا وعلی بود نا نجیب بر خاکستر تنور گذاشت

نیمه شب نوار بلند شد نماز تهجّد یعنی نماز شب بخواند دید خانه نورانی شده
خدایا من چراغ روشن نکردم این نور ازکجاست
دید از مطبخ وازتنور نور بلند است/آمد سر تنور دید سربریده ونورانی

تو ای سر از چه رنگین است رویت
چه کیس ببریده اینگونه گلویت
بگو بامن کدامین خاندانی
که مستم کرده آن عطر بویت
گمانم دیده ائ داغ برادر
چنین پژمرده گردیده است رویت

دوان دوان رفت بالین شوهر ایمرد مردم ازسفر میان سوغات میآرن برای عزیزان خود تو سربریدن آوردی کیه این سر این همه نورانیه

میدونه زن شیعه است میخاد دلش ودرد بیاره
گفت سر مولات حسینه
بگویاحسین۳
یه گوشه ای گریه میکرد دید صدایی از آسمان اومد عماری نورای
فرود اومد چند تا زن چند تا مرد
زن قد خمیده ای سر را دست بدست میده گریه کنان میگه یارسول الله ببین با پسرم چه کردند


حسین ای ته نور چشمون زهرا/ای وای ازاین ظلم
ته جا نیّه تندیر ته مار ته فدا/،،
کی ته سرره زتن هاکرده جدا /بعو مره پسر شه سره بلا
کجه بورده ته عباس علمدار/که اینجوری بعی بیکس وبی یار
پسر مگر نعی کوفیه مهمون/ته سرره بشته خاکستره میون
ته سر اینجه دره ته تن کربلا/ کدومسّه بنالم بیرم عزا
به غیره خولی نامرد کافر /مهمون ره جاندا روی خاکستر
پسر فردا ته سر نیزه بالا/قرآن خوندنی مارتنه فدا
امون از دلِ زینب بونه پاره/گرفتاره ندارنه راهه چاره

زن خولی با وجودی که زن محجبه ومؤمنه بود از خود بی خودشد وبرلب میگفت واخجلتا از زهرا
رفت بالای بوم خانه فریاد زد آی زنهای همسایه بیائید حسین مهمونه منه
اگر دلت شکست بگو یاحسین

تهیه سبک نوشتار وشعر محلی از قاسم جناتیان قادیکلائی

تهیه قاسم جناتیان

+ نوشته شده توسط قاسم جناتیان قادیکلائی در پنجشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 22:56 |
اشعار...
ما را در سایت اشعار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jannatiyano بازدید : 248 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 17:26